جهاد و فعالیت جهادی دیروز، امروز، فردا
پرونده ای برای فعالیت هایی که بروکراسی نمی شناسد... هم با هم مدیریت جهادی
سال ها پیش از این، در دولت وزارتی داشتیم به نام «وزارت جهاد سازندگی» که در همان یکی دو سال اول انقلاب پا گرفته بود. یکی از چند نهاد انقلابی و مردمی که به تدبیر و اشاره امام(ره) به راه افتادند و کارشان هم گرفت (در کنار کمیته امداد و نهضت سوادآموزی و ...). شور و شعور انقلابی جوانان به سرعت هدایت شد به سمت آبادانی کشور و رفع فقر و تبعیض و بی سوادی و غیره و غیره.
گل سر سبد اقدامات جهادیها هم بی هیچ شکی آبادانی «بشاگرد» است به همت «حاج عبدالله والی» و برادرانش؛ هنوز که هنوز است آدم حکایت آن حماسه ده ساله را که می خواند حیرت می کند از صبر و استقامت و روحیه و اخلاص این مرد. این که چطور حاج عبدالله ظرف ده سال منطقه ای را از محرومیت محض که یادآور زندگی انسان های اولیه است به جایی می رساند که دکتر و طلبه تحویل کشور می دهد. البته این همه به اشاره امام(ره) است و در دوره ای که همه فکر می کنند جهاد یعنی همان جبهه و جنگ.
اما چرخ روزگار می گشت؛ مدیران سکولار دولت هفتم و هشتم که در منابع مطالعاتی غربی شان واژه ای به نام جهاد پیدا نمی شد این وزارت را زاید تشخیص دادند و ادغامش کردند با وزارت کشاورزی و شد وزارت جهاد کشاورزی. به قول حضرت آقا جهاد سازندگی را جوانمرگ کردند. بعدها البته وقتی مضرات این اقدام معلوم می شود، اصولگرایان محترم بی اینکه به ریشه بیاندیشند به دنبال همان خط و نشان های سیاسی و به خلاف قوانین مصوب خودشان! دولت را مجبور می کنند که «وزارت ورزش و جوانان» را تاسیس کند! که لابد بعد از هر ناکامی در رقابت های ورزشی، وزیری باشد تا بکشانندش به مجلس و حالی اش (مان) کنند که از مشکلات کشور غافل نیستند!
بگذریم ...
چرا بنشینیم ...؟
* حال آنکه پروردگارم هجرت کنندگان و جهادگران را مقام و منزلتی بیشتر عطا میکند و آنان را پیروز و رستگار میخواند (توبه / 20 )
* هنگامی که پیامبرم جهادگران را رهبران اهل بهشت دانسته است (مستدرک الوسایل، ج2،ص244)
* وقتی مولایم، مالک را در رسیدگی به محرومین جامعه و تنگ دستان به خدا سوگند میدهد(نهج البلاغه نامه 53)
* آنگاه که خمینی کبیر در جنگ بین فقر و غناء و پابرهنگان و مرفهین بی درد، بوسه بر دست و بازو مجاهدین این جبهه به نفع ولی نعمتان میزند
(صحیفه نور، ج20،ص333)
* اگر سید شهیدان اهل قلم شان مرا در ایمان، هجرت و جهاد میداند.
* آن وقت که رهبرم به خدمت رسانی به محرومین تشویقم میکند و بر عدالت محوری و مطالبه گری تاکید میکند، و خود نیز این بستر برایم فراهم ساخته
* آندم که میبینم همشاگرد یهایم هر ساله تعطیلات را مغتنم دانسته و عزم اردوی جهادی میکنند
* وقتی خود را جوانی سرشار از انرژی و نشاط میبینم، اندک توانایی و تخصصی در دانشگاه فرا گرفته ام و قادرم همه اینها را در جهت کمک به همنوع و هموطن خود صرف کنم
چرا بنشینم ...؟
* نکند از قافله عقب بمانم ...، نکند زمان بگذرد و فرصتها را از دست بدهم ...؟
بر میخیزم ...؟
* خدایا کمکم کن ... خدایا کمک کن با نیت قرب تو برخیزم و با هدف رضای تو قدم در این راه بگذارم. راهی که قطعاً مصداقی از جهاد است و خود و اولیائت بارها مرا به آن فرا خوانده اید.
می سازیم تا ساخته شویم
جهادی بودن ، ساختن آن چیزیست که همه می گویند : نمی شود ، اما آقایت می گوید : می شود. پس شروع می کنی به ساختن. خودت را می سازی و به میزانی که خود را ساختی دیگران را هم می سازی. پس همیشه در صحنه ای. بنایی استوار ، از خود و جامعه می سازی. آنگاه که خسته شدی تازه باید شروع کنی ، به این امید که آقایت را ببینی و تا لحظه ی دیدار ، از ساختن دست نمی کشی. آری !
می سازیم تا آقایمان را ببینیم...
الهم عجل لولیک الفرج